اگرتنهاترین تنها شوم بازهم خدا هست
اگرتنهاترین تنها شوم بازهم خدا هست
چه داروی تلخی است :وفاداری به خائن ، صداقت با دروغگو و مهربانی با سنگدل
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, توسط رحیم |

خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا!

پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من،

اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام هم نیمه ی دیگر خودم

خواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی ،

بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشت

به ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان ،

اما انگار درونت حال و هوای پشیمانی داشت

خواستم همیشگی باشی ، اما دل کندی از من خسته و تنها!

بدجور شکستی قلبم را ، من که به هوای قلب با وفایت آمده بودم ،  

بدجور گرفتی حالم را

اگر باشی یا نباشی فرقی ندارد برایم ،

حالا که نیستی ، میبینم چقدر فرق دارد بود و نبودت

روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ،

عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ،

اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!

بینمان هر چه بود تمام شد ، آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ،

این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد

ماندگار شد و دلم را سوزاند ، کاش هیچ یادگاری از تو در دلم نمی ماند

خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا ،

من چقدر ساده بودم که قلبم را به تو سپردم بی هوا!

ماندنی نبودی ،تو سهم من نبودی ،

رهگذری بودی که سری به قلب ما زدی ،آن راشکستی و رفتی... 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.