اگرتنهاترین تنها شوم بازهم خدا هست
اگرتنهاترین تنها شوم بازهم خدا هست
چه داروی تلخی است :وفاداری به خائن ، صداقت با دروغگو و مهربانی با سنگدل
نوشته شده در تاريخ جمعه 5 اسفند 1390برچسب:, توسط رحیم |

 

چه حادثه ای مهمتر از نفس های توست که نبض حیات مرا مینواخت و دیگر نیست

گفتند بنویس...ولی از چه بنویسم وقتی تو نیستی...

وقتی نمی آیی...

وقتی سالروز تولدت فرا میرسد و نیستی...

وقتی نیستی که شمعها را خاموش کنی.

وقتی نیستی که بی اجازه وارد اتاقم بشوی و در جواب که میپرسم چرا بی اجازه؟؟

میگویی برای ورود به دلها اجازه لازم نیست و میخندی...

از یادآوری این خاطره دلم به وجد می آید...

بی اختیار میخندم...

و گریه میکنم...

وحشت میکنم...

به شدت درد میکشم...

صدایت را میشنوم...

میخواهم صدایت را از ساقه بچینم...

باز هم میخندی...

باز هم گریه میکنم...

سرم را روی میز میگذارم و خودم را در آغوشت حس میکنم

و عشقت را در تک تک سلولهایم.

باز گریه میکنم شدید

چقد تنهام من



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.