اگرتنهاترین تنها شوم بازهم خدا هست
اگرتنهاترین تنها شوم بازهم خدا هست
چه داروی تلخی است :وفاداری به خائن ، صداقت با دروغگو و مهربانی با سنگدل
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط رحیم |


دل سوختن؟ رسم عاشقی اين نيست که تک و تنها بسوزی و ديگر

نمانی، ... کاش می دانستيم که زودتر از ما، عشق ماست که برای

دوری ما می سوزد و می سازد... کاش می فهميديم که قدر بودن، قدر

عاشقی، قدر عشق چيست و چقدر است، کاش بيراه نمی رفتيم و می

مانديم چون روز اول، عاشق، عاشق، ...

بازی با کلمات قشنگ است، بازيگری حرفه ای می خواهد، اما، قسم ،

که حقيقت عشق، وجود هرگونه بازی و بازيسازی را بی نياز از دروغ

و نيرنگ می سازد...

نمی دانم! بلد نيستم! من نمی دانم دل سوختن برای چيست؟ مرا سوختنی

نباشد جز برای عشقم، برای او، برای بودن با او و دور ماندن از او،

می سوزم، آری، اما نه به درد اين بازيگر قهار و خوشرنگ زندگی،

نه به سختی و دل تنگی نمادين اين دنيای پوشالي...

آری می سوزم، از درد دور بودن و عاشقی، از غم اشک و سردی،

می سوزم، اما نمی دانم چرا؟ ... خودی برايم ديگر نمانده است، نمی

خواهم، خودی را که ز عشقم دور می سازد نمی خواهم، می

سوزانمش، آری، می سوزانمش هر دل و هر نگاهی که مرا دور سازد

از عشقم،

و می بوسم، می بويم، می جويم دلی را، دستی را، سخنی را، نگاهی

را، هر نسيم و بادی را که وجودم را به او و عشقم نزديک سازد،



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.